اون شب فهمیدم که فقط،فقیر بیچاره ها توی چادر نمی خوابند!؟


شب سردی بود،پاییز داشت کم کم جای خودش رو به زمستون میداد. به طرف پارکی که در اول شهرمون بود حرکت کردم تا بتونم در جایی به دور از شلوغی،در میان انبوهی از درختان با خودم خلوت کنم.وارد پارک شدم؛به قول خودمونی قو هم نمی پرید.در این فکر بودم که تنهایی گاهی وقتا خیلی دوست داشتنیه،ناگهان چادر خوابی که در گوشه ای از پارک خواب شبانه ی درختان را بهم زده بود تعجبم را برانگیخت!این سوال که این وقت شب،اون هم با این سرمای شدید و توی این پارک بی سرو صدا،مگه میشه کسی برای تفریح به پارک اومده باشه؟در ذهنم بدون جواب مونده بود!؟مسیری که به انتهای پارک منتهی میشد رو در پیش گرفتم.با صدای پای من که قدم به قدم داشت به اون چادر نزدیک و نزدیکتر میشد،شخصی از داخل چادر بیرون اومد.اما معلوم بود به جز اون،افراد دیگری هم توی اون چادر هستند!نگاه های اون پسر که قدم های من رو نشونه رفته بود باعث شد تا بفهمم اون از اومدن یکی،توی این سرما و در این وقت شب غافلگیر شده!ترس و دلهره از قدمهاش که به موازات عرض چادرشون درحال طی کردن چمن های پارک بودند به خوبی معلوم بود.همراه نگاه های بی حرفش،حرف دیگری هم فریادگر بود که:نزدیک نیا!بی تفاوت از روبروی اونها رد شدم. حسی که میخواستم اون شب باهاش خلوت کنم دیگه رفته بود. تصمیم گرفتم چند دقیقه ای روی یکی از نیمکتهای پارک بنشینم و به امید یه فرصت دیگه به خونه برگردم.بعد از چند دقیقه آروم از روی نیمکت بلند شدم و مسیر اومدنم رو برگشتم.داشتم به اون چادر نزدیک میشدم؛این بار دیگه کسی متوجه اومدنم نشد! اما من متوجه شدم که توی اون چادر به غیر از جنس مرد هم وجود داره! به آرامی از کنار چادر رد شدم. سوالی که هنگام اومدن داشتم،موقع رفتن دیگه جوابشو گرفته بودم و فهمیده بودم که چرا در یک شب سرد و توی یه پارک خالی و خلوت،عده ای که ساکن یکی از شهرهای همسایه بودند به جای خوابیدن تو خونه ی گرم و نرم،در اون موقعیت به چادر خواب راضی شده بودند!و همون شب باعث شد تا بفهمم به جز آدمای بیچاره،هستند افرادی که شبهای سرد را بدون گرما سر میکنند!؟

 

(!) شاید هم من اشتباه میکردم و شاید اون عده چون میخواستند به قطب شمال مسافرت کنند،داشتند خودشون رو با سرما عادت میدادند!

 

 



نظرات شما عزیزان:

عابر
ساعت8:45---23 بهمن 1390
قلم خوبی دارید
موفق باشید


ضد دخترا-پسري بيا2
ساعت3:22---4 بهمن 1390
سلام بخدا وبت حرف نداره- ب منم سر بزن خوشحال ميشم-درسته ضد شماست ولي اگه بياين كلي ميخندي-پس منتظرم- راستي امدي نظر يادت نره-باي

پیمان
ساعت18:38---1 بهمن 1390
salam maryam jan web toham aliye
bazam behem sar bezan khoshhal misham
to mosabegheye har roz yek soalam sherkat kon


yaser
ساعت21:21---7 دی 1390
سلام خوبی وبلاگت خیلی خیلی توپه عزیزم ببخشید راستش هنوز وقت نکردم این پستت رو بخونم سر فرصت میام میخونم

بشار
ساعت11:20---13 آذر 1390

مرا درد و مرا درمان حسين(ع) اســت
مـرا اول مـــــــرا پايان حسين(ع) است
دل هر کـس به ايماني سرشتـــــه
مرا هم دين و هم ايمان حسين(ع) است
همه عالم به اذن حق تعالــــــــــي
چو عبدي سر به فرمان حسين(ع) است
بهشت و جنت و فردوس اعــــــلاء
همه معلــــــــــول پيمان حسين(ع) است
براي هر دلي جانان و جانـــــــــــي
مرا هم جان و هم جانان حسين(ع) است
عقول جن و انس و هم ملائــــــک
به حقِ حق که حيران حسين(ع) است
چو خواهم روضه ي رضوان به فردا
که من را روضه ي رضوان حسين(ع) است
چرا عالم ز جانش نـــــــــــاله دارد
مگر او هم پريشان حسين(ع) است
اگر خواهي ز حال عبد مســــــکين
خوشا حالش که مهمان حسين(ع) است

ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد


بشار
ساعت8:51---26 آبان 1390
رنج ...

من نمی دانم – و همین درد مرا سخت می آزارد – که چرا انسان

این دانا

این پیغمبر

در تکاپوهایش – چیزی از معجزه آن سوتر – ره نبرده است به اعجاز محبت

چه دلیلی دارد ؟

چه دلیلی دارد که هنوز

مهربانی را نشناخته است !

و نمی داند در یک لبخند

چه شگفتی هایی پنهان است ...

من بر آنم که در این دنیا

خوب بودن – به خدا – سهل ترین کار است

و نمی دانم که چرا انسان

تا این حد

با خوبی

بیگانه است ...

و همین درد مرا سخت می آزارد !


hamraz
ساعت20:34---17 مهر 1390
salam azam khaste bodi up karam harvaght khabaret konam,upam maryam jan.

هانیه
ساعت17:27---17 مهر 1390
سلام مریم خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نامرد چرا منو لینکم نکردی؟؟؟؟؟؟.........هان؟؟؟


هانیه
ساعت17:24---17 مهر 1390
هر چند حال و روز زمين و زمان بد است
يک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتي اگر به آخر خط هم رسيده اي
آنجا براي عشق شروعي مجدد است


میلاد امام مهربانی ها بر شما مبارک...





بشار
ساعت13:52---17 مهر 1390


میلاد رضای خدا مبارک باد !



بشار
ساعت10:04---14 مهر 1390

خدایا !

دستهایت را بگشا

بگذار حس هم آغوشی را با تو تجربه کنم

بگذار گرمای تنت، یخهای وجودم را آب کند

بگذار یکی شویم

عطشم را تو سیراب کن

دستهایت را بگشا

و بگذار

در آغوش امنت آرام بگیرم ...



بشار
ساعت14:10---13 مهر 1390




بشار
ساعت11:09---11 مهر 1390

یار وداع میکند تاب وداع یار کو ؟
وعده ی وصل می دهد طاقت انتظار کو ؟


دوست خوبم
بله سعی میکنم هر وبی برم مطالبش رو بخونم ...
من عاشق این دنیای مجازی هستم و دوستتون دارم ...


نازی
ساعت22:21---7 مهر 1390
عزیزم واقعا عالی بود

srr
ساعت14:01---7 مهر 1390
سلام خوبی مرسی دستت درد نکنه اومدی وبم امیدوارم همیشه بهم سر بزنیم

بشار
ساعت10:47---5 مهر 1390

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت


ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد


یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است


و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟


و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست


و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم ...


srr
ساعت9:35---5 مهر 1390
سلام خوبی وبلاگ باحالی داری واقعا عالی بود من که خیلی خوشم اومد راستی دوست داشتی به منم سری بزن منتظرتم

hamraz
ساعت14:30---3 مهر 1390
jaleb bod vali ajib nabod ,in roza kheili chiza adi shode..agem mayel be tabadole link hastin khabaram konin

بشار
ساعت13:10---3 مهر 1390

سلام
وب زیبایتان را لینک کردم و متشکرم از اینکه به وبلاگم اومدید و نظر دادید ...
آرزومند آرزوهایتان هستم ...




بشار
ساعت13:02---3 مهر 1390

نامه ای به دلدار بی وفا

این آخرین نامه ای است که از خون دلم سرچشمه گرفته و آرزوهایم را در خود منعکس نموده است این نامه را می نویسم شاید که دل همچون سنگ خارای تو ذره ای به رحم آید و شاید با خواندن این نامه ذره ای از عهد وفای دیرینه ات در وجود تو جای گیرد . شاید به یاد آری آن جملات فریبنده را که خیال می کردم از قلب و جانت سرچشمه گرفته است آیا آن وعده های دیرینه ات را به یاد می آوری ؟ آیا به یاد می آوری که روز را بی نام تو به شب نمی رساندم ...

این من بودم که فریب آن وعده های عاشق فریب تو را خوردم . این من بودم که چون عروسکی در دست تو بودم و تو مرا نوازش می کردی ...

افسوس که تو لایق این همه احساس نبودی ! ببین کلمه ی معشوق لایق تو و زیبنده ی تو هست ! تو معشوق بی وفا هستی ! بی وفا تر از روشنائی روز ...

اکنون من بر گور آرزوهایم شب ها را به صبح می آورم و به یاد آن روزها چند قطره اشک فرو می ریزم شاید که از این سوزش دل شمع وجود تو نیز بگرید و از این احساس به شور آید و به خود بگوئی که من چه کرده ام ؟

دلدار جفاکار این توئی این بدن زمردین توست که اکنون در میان بازوان دیگری جای گرفته است . آیا این لبان بی احساس توست که لبان دیگری آنها را نوازش می دهد ...
افسوس که چه قدر بی وفا بودی ...


آرمين
ساعت14:14---31 شهريور 1390
واقعا جالب بودن

ورود آقایان ممنوع
ساعت12:16---27 شهريور 1390
سلام عزیزم آدرس وبلاگم تغییر کرده لطف کن این ادرسمو لینک کن

ورود آقایان ممنوع
ساعت12:16---27 شهريور 1390
سلام عزیزم آدرس وبلاگم تغییر کرده لطف کن این ادرسمو لینک کن

ورود آقایان ممنوع
ساعت12:15---27 شهريور 1390
سلام عزیزم آدرس وبلاگم تغییر کرده لطف کن این ادرسمو لینک کن

amir
ساعت20:37---24 شهريور 1390
وب باحالی داری به وب ما هم سر بزن

mamad
ساعت20:36---24 شهريور 1390
چگونه در last update هستی لطفا جوابشوو برام ایمیل کنن mohammad.giutar@yahoo.com
راستی اگه خواستی یه سری هم به وب من بزن manoto16.loxblog.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 19:43 | نویسنده : مریم |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.